جدول جو
جدول جو

معنی گل بخشی - جستجوی لغت در جدول جو

گل بخشی(گُ بَ)
نام ایلی از ایلات بلوچستان که 100 خانوارند و مساکن آنها سردسیر حیدرآباد، نعمت آباد و کمال آباد، و گرمسیر جیرفت رودبار است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل آتشی
تصویر گل آتشی
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، آتشی، سوری، بوی رنگ، گل سوری، لکا، چچک، رز، ورد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
نام طائفه ای است از ایلات کردایران که تقریباً 500 خانوار میشود و در کیله کرو، گتل، مره در، حنجره، ابراهیم آباد، کرسی عمر و رزینه سکونت دارند. در عهد شاه طهماسب به کردستان آمده و اغلب شهرنشین شده اند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
(گُ بِ)
برنگ گل به
لغت نامه دهخدا
(گُ نَهْ بَ)
بخشودن گنه. آمرزندگی. عفو
لغت نامه دهخدا
(گَ بَ)
بخشیدن گنج و خواسته. دادن گنج مردمان را:
شبی کو گنج بخشی را دهد داد
کلاه گنج قارون را برد باد.
نظامی.
ز نام آوران گوی دولت ربود
که در گنج بخشی نظیرش نبود.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ تَ)
همان گل سرخ است که آنرا گل سوری نیز گویند. (آنندراج). گل که آنرا بهندی سداگلاب نامند و بعضی نوشته اند که همین گل سرخ است که از آن گلاب گیرند. (غیاث) :
درین بهار چو پروانه و چو بلبل سوخت
گل چراغ و گل آتشی هزاران را.
خواجه آصفی (از آنندراج).
و از این بیت عبداﷲ وحدت قمی مستفاد میشود که گل آتشی سرخ نیمرنگ است که در عرف هند سداگلاب خوانندو او همیشه بشکفد و به صورت گل گلاب باشد. (آنندراج) :
وفا و شرم مجو از بتی که رخ افروخت
که لاله عطر وگل آتشی گلاب ندارد.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
بازی کردن با گل. عمل گل باز. رجوع به گل باز شود
لغت نامه دهخدا
(گُبُ)
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری پاوه و هفت هزارگزی باختری قلعه جوانرود. هوای آن سرد و دارای 102 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و میوه و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ بَ)
نوعی از گل سرخ مثل شنجرف و ظاهراً از دریا آرند. (آنندراج) :
دور از تو بس که زمزمه سنج مصیبتم
از موج گریه شد گل بحری غبار ما.
شفیع اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
نوعی ازاقمشۀ رنگین است. (آنندراج). رجوع به گلبند شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
بخشش خلق. عفو خلق. گذشت از خلق:
لقمه بخشی آید از هر کس بکس
خلق بخشی کار یزدانست و بس.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ / کِ)
عمل گل بردن. کار گل کردن. حمل گل کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل بوقی
تصویر گل بوقی
گل کرنا از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج بخشی
تصویر گنج بخشی
بخشیدن گنج، سخاوت جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل بازی
تصویر گل بازی
بازی کردن با گل، پرورش گلهای نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل بهی
تصویر گل بهی
برنگ گل به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کشی
تصویر گل کشی
حمل و نقل گل و خاک: کپه گل کشی
فرهنگ لغت هوشیار
(باغبانی) گیاهانی را گویند که بواسطه زیبایی برگ یا رنگین بودن برگها بمنظور تزیین در باغها و اطاقها نگهداری میشوند. مهمترین گیاهان گل برگی عبارتند از نخل بادبزنی شویدی (شبتی) بگونیا سرخس سرو موز و غیره
فرهنگ لغت هوشیار